نوشته اصلی توسط
minamohammadi
سلام دوستان
من 27 سالمه همسرمم 27 سالشونه.
همسر من یه خونه داره. البته از بعد از قهر با خونوادش اونجارو گرفته و متاسفانه امکانات زیادی توش نداره برای همین بیشتر اوقات خونه ما هستش. الان حدودا یک سالی هست که عقدیم و خوب بیشتر اوقاتشو خونه پدری من بودیم.
رابطه همسرم با خونوادم خیلی خوبه و خونوادمم دوسش دارن. من یه خواهر کوچکتر دارم که خیلیییییی به من وابستس. از اون جایی که مادرم شاغل بوده. خواهر کوچیکمو من بزرگ کردم تقریبا(ده سال فاصله سنی داریم)این رابطه منو خواهرم زبونزده پیش کل فامیل. من اینو به همسرم گفته بودم. بهش گفتم فرض کن با یه زن بچه دار ازدواج کردی
همسرمم خواهرمو خیلی دوسش داره و همیشه براش کادو و همه چی میخریم و رابطشون باهم خیلی خوبه. ولی خوب این مدت دیگه از بس خونه ما بودیم کلافه شده و میگه بیا بریم خونه خودمون. من اونجا کلی کرایه میدم و الان یک ساله اصلا نرفتیم توش.
اما الان دقیقا وسط امتحانای ترم خواهرمه.
و شدیدا به کمک من برای درساش احتیاج داره، به طوریکه شب امتحانای سختش مثل حسابان جبر و ... حتما باید پیشش باشم و سوالاشو جواب بدم. ولی کلا زیاد سوال نداره مثلا شاید در کل هفت هشت تا سوال کنه. اما حضور من براش توی خونه قوت قلبه و البته خونوادمم انتظار دارن کمکش کنم.
ولی همسرم میگه خواهرت دیگه باید رو پای خودش بایسته و به تو تکیه نکنه. خونوادمم میگن وقتی اونجا امکانات زیادی ندارین چرا هی میرید اونجا. باید خونه رو پس میدادید تا جهیزیه کامل شه. البته هر وقت بخواییم بریم خونه خودمون چیزی نمیگن.
من الان بین خواهرم و همسرم گیر کردم .مدام سعی میکنم به هردوشون محبت کنم و بهشون برسم ولی هیچکدوم راضی نیستن. همسرم میگه تو منو درک نمیکنی خواهرمم میگه یکم توی امتحانام کمکم کن. در ضمن بگم منو همسرم هردو شاغلیم و عصرا فقط پیش همیم.
لطفا بگید چیکار کنم؟ من مدام دارم سعی میکنم رضایت همشونو داشته باشم اما نمیتونم.